جدول جو
جدول جو

معنی پشته کش - جستجوی لغت در جدول جو

پشته کش
نوعی لیف زمخت و بلند که به هنگام استحمام با روش خاصی بر پشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاشنه کش
تصویر پاشنه کش
آلت فلزی، پلاستیکی یا امثال آنکه هنگام پوشیدن کفش پشت پا می گذارند و با آن لبۀ عقب کفش را بالا می کشند
فرهنگ فارسی عمید
هر داروی سمّی به شکل گرد یا محلول که برای کشتن حشرات یا دفع آفت های گیاهی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
دهی است جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین. دارای 418 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات و نخود. شغل اهالی آنجا زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 29 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و جنوب رود خانه نکا واقع است. جایی کوهستانی، جنگلی، معتدل، مرطوب و دارای 285 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه و رود خانه نکا تأمین میشود. محصول عمده اش برنج، غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری و صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ کَ)
دهی است از دهستان چرداول بخش شیردان چرداول شهرستان ایلام. سکنۀ آن 150 تن. آب آن از چشمه. محصول عمده آنجا غلات و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
موضعی در انزان کوه از توابع هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 123)
لغت نامه دهخدا
(گُ کَ دَ / دِ)
رشته کشنده. که رشته و نخ را بکشد، تربیت دهنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
کشنده و برندۀ کشتی. کشتیبان. ملاح. (از برهان) :
به دریا و خشکی ز کشتی کشان
هر آنکس که داد از شگفتی نشان.
اسدی.
یکی گفت دیگر ز کشتی کشان
که دیدم دگر ماهیی زین نشان.
اسدی.
بفرمان کشتی کش چاره ساز
جهانجوی از آن سیلگه گشت باز.
نظامی.
، کنایه از مردم شرابخواره و باده پرست. (از برهان) (ناظم الاطباء) :
کرده طلب کشتی دریافشان
کشتی رز داد بکشتی کشان.
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
(اَ صَ)
کشندۀ خواهان آب. که تشنگان را کشد. که تشنه را بفریبد بطلب آب و بکشد:
زین سراب تشنه کش پرهیز کن
تشنگان بسیار کشته ست این سراب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ کَ)
آلتی که بر لبۀ دیوارۀ پسین کفش نهند از درون، گاه پوشیدن و سپس برآرند، تا کفش کج و دوتا نشود
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ کِ)
دهی است از دهستان کرم بخش ترک شهرستان میانه که در 15 هزارگزی خاور بخش و 22 هزارگزی شوسۀ خلخال به میانه واقع است. کوهستانی و معتدل است و 464 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود گرم، محصولش غلات عدس و نخود سیاه، شغل اهالی زراعت و گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ تَ / تِ)
هر دارو که حشرات را کشد. بهترین حشره کشها گرد ددت است. و از این پیش گرد تنباکو، محلول نمک طعام، جوشانیدۀ برگ درخت گردو و آب صابون و امثال آن برای این مقصود بکار می بردند
لغت نامه دهخدا
(پَ جَ / جِ کَ / کِ)
نوعی نان برشته و نازک. قسمی نان گرده
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ / تِ)
دهی است از دهستان چهاردانگه بخش هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ مازندران رابینو ص 124 و ترجمه ص 166)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کشتی کش
تصویر کشتی کش
کشتبان، شرابخواره باده نوش: (کرده طلب کشتی دریا فشان کشتی زر داد بکشتی کشان)، (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه کش
تصویر پنجه کش
نوعی نان برشته و نازک قسمی نان گرده
فرهنگ لغت هوشیار
مایکش آلت و ابزاری که برای کشتن حشرات مانند پشه مگس ساس و غیره بکار برند، داروی سمی که برای کشتن حشرات استعمال شود از قبیل امشی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی از فلز یا از جنس دیگر که وقت پوشیدن از درون بر لبه پسین کفش نهند و سپس بیرون آرند تا کفش کج و دو تا نشود
فرهنگ لغت هوشیار
((~. کُ))
هر یک از مواد سمی به شکل گرده یا محلول یا گاز که برای از بین بردن حشرات به کار رود
فرهنگ فارسی معین
((~. کِ))
اسبابی به شکل یک صفحه منحنی باریک و دراز و معمولاً دسته دار که پس از فرو بردن نوک پا در کفش آن را پشت پا می گذارند تا پشت کفش خم نشود و به آسانی بتوان کفش را پوشید
فرهنگ فارسی معین
نوعی آش که چوپانان برای سگ تهیه کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
گذشته ی نزدیک، پریروزها
فرهنگ گویش مازندرانی
ادرار
فرهنگ گویش مازندرانی
هیزم نیم سوخته و دارای آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع گردوبازی که گردوها را دوتا دوتا روی هم قرار داده
فرهنگ گویش مازندرانی
تکیه گاه، نقطه ی اتکا، کمک، زیر و رو
فرهنگ گویش مازندرانی
لب بالایی
فرهنگ گویش مازندرانی
آرواره ی بالا
فرهنگ گویش مازندرانی
از فنون کشتی با میاوندپس از اعلام میان دار و سرشاخ شدن دو
فرهنگ گویش مازندرانی
سمت پشت، از راه پشت سر، پشت بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نان بربری که در تنور پخته شود و آثار پنجه ی نانوا بر روی آن
فرهنگ گویش مازندرانی
بیراهه
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در منطقه ی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی